جدول جو
جدول جو

معنی کت پات - جستجوی لغت در جدول جو

کت پات
تلاش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کت ومت
تصویر کت ومت
عیناً، کاملاً، برای مثال روی زشت آن بداختر نحس و شوم / راست گویم کت ومت ماند به بوم (فرزدق - لغتنامه - کت و مت)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پت پت
تصویر پت پت
صدای شعلۀ شمع یا چراغ هنگامی که رو به خاموشی است، صدای موتور اتومبیل وقتی که بد کار کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
در تداول مردم بلوچ کیف های درداری است که از برگ خرما بافته شود و برای بین راه خرما داخل آن کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَکِ)
از تک =دویدن +پا، . دویدن. سرعت. تندی: بارگیر او را چند زخم سخت زدند. از پای نیفتاد و سلطان را به تک پای از غرقاب هلاکت بیرون برد. (جهانگشای جوینی). منهزم شد و بر جانب برشاور زد تا مظر جان به تک پای ببرد. (جهانگشای جوینی). چنانکه از آن هشتاد هزار، معدودی به تک پا (ی) جان به سلامت بردند. (ترجمه اعثم کوفی ص 59)
لغت نامه دهخدا
جبال کارپات سلسله جبال واقع در اروپای وسطی مشرف بر جلگه های ’اسلوواکی’ و ’هنگری’ و بر نجدهای ’ترانسیلوانی’، ممتد از ’براتیسلاوا’ تا ’پورت دوفر’ (ابواب الحدیدیه) در ساحل ’دانوب’، بطول 1450 هزار گز، مرتفعترین نقطۀ آن قلۀ ’تاترا’ است
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ / تِ تَ)
دهی است از دهستان دشت سر به ناحیت آمل. (از سفرنامۀ مازندران رابینو ص 113 و ترجمه آن ص 152)
لغت نامه دهخدا
آنکه یا آنچه کوت یا کود پاشد، و رجوع به کودپاش شود،
آلتی که بدان کوت یا کود در مزارع پاشند
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مرد بسیارگوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر حرف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کج پای. که پای کج دارد. احنف. اخفج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دوست سارداناپال آخرین پادشاه آشور مقیم پافلاگونیه و پناه دهنده و محافظ دختران و پسران و گنجینه های این پادشاه در طغیان و سرکشی آرباکس بدین توضیح که هنگامی که سارداناپال آخرین پادشاه آشور مواجه با قیام آرباکس شد سه پسر و دو دختر خود را با گنجهای متعدد به پافلاگونیه نزد دوست با وفای خود کت تا می فرستد. (ایران باستان ج 1 ص 211)
نام یکی از سرداران رومی است. وی از مهرداد ششم پادشاه اشکانی شکست خورده است. (ایران باستان ج 3 ص 2147)
لغت نامه دهخدا
(تُ کِ)
در تداول عوام زمانی کوتاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : یک تک پا رفتم بدیدن فلان. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(پِ پِ)
حکایت صوت پیاپی فتیلۀ چراغ گاه بآخر رسیدن روغن. جرست چراغ و شمع میران. بانگ فتیلۀ چراغ و شمع چون خاموش شدن خواهد. آواز فتیلۀ چراغ چون روغن آمیخته به آب دارد یا روغن آن نزدیک به برسیدن است.
- پت پت کردن (چراغ یاشمع) ، آواز کردن فتیلۀ چراغ یا شمع آن هنگام که خاموش شدن خواهد
لغت نامه دهخدا
آنچه که با فاصله از افراد نوع خود روییده باشد مقابل پر پشت: موی کم پشت، کم مایه مقابل پر پشت، قلم مویی که نوک آن بلند باشد قلم نیزه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتکات
تصویر کتکات
روده دراز پر گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تک پا
تصویر تک پا
زمانی کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پت پت
تصویر پت پت
صدای فتیله چراغ و شمع در موقع خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پت پت
تصویر پت پت
((پِ. پِ))
صدای فتیله چراغ چون روغنش تمام شود یا در آن آب باشد
فرهنگ فارسی معین
گلاویز
فرهنگ گویش مازندرانی
تنک پراکنده
فرهنگ گویش مازندرانی
پازدن –دست و پا زدن، پافشاری درکارها
فرهنگ گویش مازندرانی
دیوار
فرهنگ گویش مازندرانی
شکاف دار دیوار
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه و هر چیز کهنه و غیرقابل استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
چپ احول
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت رو بخاموشی شعله ی چراغ، جوش آمن، غل خوردن، جوشش، در گوشی حرف زدن، زمزمه کردن، لکنت زبان
فرهنگ گویش مازندرانی
کج و معوج، به آدمی که اندام نارسا داشته باشد گفته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی برای رام کردن مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت دیوار، زیر دیوار، کنار دیوار
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگه کفش
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که پایش معیوب است چلاق
فرهنگ گویش مازندرانی